جدول جو
جدول جو

معنی لعل فام - جستجوی لغت در جدول جو

لعل فام
به رنگ لعل، سرخ رنگ
تصویری از لعل فام
تصویر لعل فام
فرهنگ فارسی عمید
لعل فام
(لَ)
به رنگ لعل. لعلی. سرخ:
بدین چاره تا آن لب لعل فام
کنیم آشنا با لب پورسام.
فردوسی.
چو رخ لعل شد از می لعل فام
به گشتاسب هیشوی گفت ای همام.
فردوسی.
ببودند با خوبی و ناز و کام
چو گشتند شاد از می لعل فام.
فردوسی.
چو بشنید زآن بندگان این پیام
رخش گشت زین گفته ها لعل فام.
فردوسی.
ز شادی چنان تازه شد زال سام
که رنگش سراپای شد لعل فام.
فردوسی.
نادیده هیچ مشک همه سال مشکبوی
ناکرده هیچ لعل همه ساله لعل فام.
کسائی.
چو خور تیغ رخشان ز تاری نیام
کشد، گردد از خون شب لعل فام.
اسدی (گرشاسب نامه).
رخ از نبید مسائل به زیر گلبن علم
بقال و قیل همی لعل فام باید کرد.
ناصرخسرو.
روی زمین از خون کشتگان لعل فام شد. (ترجمه تاریخ یمینی).
صوفی بیا که آینه صافی است جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را.
حافظ.
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام.
حافظ
لغت نامه دهخدا
لعل فام
لال فام سور سرخ برنگ لعل لعل وش
تصویری از لعل فام
تصویر لعل فام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله فام
تصویر لاله فام
لاله گون، به رنگ لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل فشان
تصویر لعل فشان
آنکه لعل بیفشاند، کنایه از آنکه بادۀ لعل فام در ساغر بریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیل فام
تصویر نیل فام
کبودرنگ، به رنگ نیل، نیلگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل فام
تصویر گل فام
گلرنگ، به رنگ گل، هم رنگ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
به رنگ پیل، پیل گون، دارای رنگی چون رنگ فیل، پیل رنگ
لغت نامه دهخدا
پیل فام، (فرهنگ فارسی معین)، پیل رنگ، فیل رنگ، پیلگون
لغت نامه دهخدا
نیل رنگ، کبود، به رنگ نیل:
آمد هلال روزه و بنمود روی خویش
مانند نعل زرین از چرخ نیل فام،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نَ لِ)
کنایه از ماه است که قمر باشد، کنایه از دمیدن صبح هم هست. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
دارندۀ لعل، دارندۀ لبان لعل رنگ:
نشسته لعل داران قصب پوش
قصب بر ماه بسته لعل بر گوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مانند لعل. لعلی:
آهوی شیرافکن ما گاو زرین زیردست
از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(طِ پَ)
سایندۀ لعل:
کی شدی این سنگ مفرح گرای
گر نشدی درشکن و لعل سای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(طِ نِ گَ)
فشاننده و پاشندۀ لعل:
پای سهیل از سر نطع ادیم
لعل فشان بر سر در یتیم.
نظامی.
، از صفات ساقی است. (آنندراج). ساقی باده ریز:
لعل فشان ساقی زرین کمر
گشته چو خورشید فلک لعل گر.
میرخسرو (از آنندراج).
، شیرین زبان
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ فَ لَ)
کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
لاله رنگ. لاله گون. سرخ
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیل فام
تصویر پیل فام
برنگ پیل پیلگون پیل رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل فامی
تصویر لعل فامی
رنگ لعل داشتن لعل وشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیل فام
تصویر نیل فام
برنگ نیل کبود نیلگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل دار
تصویر لعل دار
لالدار دارنده لعل دارای لعل
فرهنگ لغت هوشیار
لال سان لالدیس مانند لعل لعل رنگ: آهوی شیر افکن ما گاوسیمین زیر دست از لب گاوش لعاب لعل سا انگیخته. (خاقانی. سج. 393)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل سای
تصویر لعل سای
لالسای
فرهنگ لغت هوشیار
لال فشان باده ریز آنکه لعل و جواهر دیگر افشاند: پای سهیل از سر نطع ادیم لعل فشان بر سر در یتیم. (نظامی لغ)، باده ریز: لعل فشان ساقی زرین کمر گشته چو خورشید فلک لعل گر. (امیر خسرو آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل فلک
تصویر لعل فلک
لال سپهر آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله فام
تصویر لاله فام
لاله رنگ لاله وش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعل شام
تصویر نعل شام
نال شام سنب شب گواژ نو ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیل فام
تصویر نیل فام
به رنگ نیل، لاجوردی
فرهنگ فارسی معین
کبود، نیلگون، نیلی رنگ، نیلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد